۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

من آبی ام تو آبی، این یعنی یک اقیانوس

از روز اول عید دست و دلم نمی رفت پُست جدید بذارم واسه وبلاگم. دلیلشم این بود که اصلن به سال جدید خوش بین نبودم و پیش خودم می گفتم خیلی که حال بده، می شه مث پارسال...

اما پنجاه کیلومتری تهران بودم که یکی که اصلن فکرشو نمی کردم، منو به سال جدید امیدوار کرد. اونم کی؟ آرش برهانی...

خداییش فک نمی کردم سال جدیدمو یکی مث امیرآبادی و برهانی بسازن، دم شون گرم.

من که با رادیو گوش می دادم بازی رو. اما خونه که رسیدم، تازه کیف کردم از گل آرش.

ای ول به آرش برهانی

ای ول به پرویز خان مظلومی

ای ول به استقلال که هم رفت حال داد بهشون اساسی، هم برگشت حالشونو گرفت

ای ول به رضا یزدانی با این آهنگ آبی شو



۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

اینم از قلابی...



همیشه فکر می کردم ترجمه ی مجموعه داستان خیلی راحت تر از رمانه. چون هرچی باشه، هر از گاهی یه داستان رو تموم می کنی و خوشحالی که کتابت جلو رفته و مثلن سه تا داستان دیگه مونده. ولی بعد از تجربه ی این مجموعه داستان، حرفم رو پس می گیرم. دیشب که کتاب رو ورق می زدم، یادم افتاد که مثلن صفحه ی اول داستان «عود» رو نزدیکِ سی چهل بار بازنویسی کردم تا هم جمله های طولانی رومن گاری نشکسته باشه، هم فعل های تکراری کار نکنم، هم جمله بندیش قشنگ از آب در بیاد، هم... اصلن یاد ترجمه ی توصیف های طولانی رومن گاری که میفتم، خسته می شم دوباره. ولی زیبایی این توصیف ها، تکراری نبودن شون، فضاهای متفاوت هر کدوم از داستان ها، طنز خاص رومن گاری و نقد ظریفی که توی کاراش داره، هُلم می ده واسه ترجمه ی کارهای دیگه ش.
«قلابی» پنج تا داستان داره:
خودِ داستان «قلابی» درباره ی یه کلکسیونر تابلوهای نقاشیه که تعصب خاصی روی اصل بودن یا نبودن آثار هنری داره. این تعصب اون قدر توی زندگیش تاثیر داره که حتا وقتی می فهمه دماغ یکی از زن های داستان عمل شده و به قول خودش اصل نیست، مسیر داستان از روند عادیش خارج می شه...
«زمینی ها» فضای سرد بعد از جنگ رو گذاشته کنار روابط سردتر آدم های اون دوره. رومن گاری برف رو هم به این فضا اضافه کرده و انگار می خواد با نوشتن دیالوگ های سردتر و حتا ماسیدن کرم پودر دخترک روی صورتش، صدای قارقار کلاغ ها و کور بودن یکی از شخصیت های داستان، سرما رو با تمام وجود به بدن خواننده هم منتقل کنه...
«قدرت و شرافت» همون طور که از اسمش پیداست، قدرت و شرافت سربازهای جنگ جهانی دوم رو گرفته به باد مسخره و شکوه جنگ رو آورده در حد نقشه کشیدن واسه کشتن یه خائن که شکم نامزد یکی از سربازها رو بالا آورده. این وسط رومن گاری با لکنت زبون یکی از آدم های داستان بازی زبانی هم راه انداخته که در نوع خودش جالبه...
«برگی از تاریخ» که به نظرم شاهکار این مجموعه ست، برمی گرده به ترس دیکتاتور صربستان از روزنامه نگارهایی که اعدام کرده و بقیه شون که توی زندان منتظر اعدامن। این دیکتاتور اون قدر می ترسه که شب تا صبح با آجودانش نقشه می کشن واسه روح روزنامه نگارهایی که تا به حال فرستادن اون دنیا. رومن گاری تو این داستان از شخصیت
شوایک سرباز ساده و ابله رمان یاروسلاو هاشک استفاده کرده تا اوج بلاهت این دیکتاتور و آجودان مخصوصش رو نشون بده و الحق که خوب تونسته این بازی رو تموم کنه...
«عود» هم ماجرای یه سیاست مداره که بعد از چند دهه زندگی سیاسی کسل کننده، با دیدن هر اثر هنری ای، حالا چه یه مجسمه باشه، چه یه تابلوی نقاشی و چه حتا سازهایی که اصلن تا به حال دست نگرفته، فرو می ره توی گذشته ش و حسرت می خوره از این که چرا این همه سال روح هنریش رو ارضا نکرده و چسبیده به یه زندگی موفق ولی احمقانه...
«قلابی» از کتاب های مجموعه ی «جهان نو»ی نشر چشمه ست، تیراژش دو هزار تاست و قیمتش دو هزار و سیصد تومنه. کپی رایتشم از
نشر گالیمار خریداری شده.