۱۳۹۵ فروردین ۲۸, شنبه

زيباتر آن بود كه...

شب سودای سعدی را مگر فردا نمی ­باشد؟
چرا. می ­باشد. اما در غلط ننویسیم آمده به دو دلیل «بهتر است كه از استعمال می ­باشد به جای است خودداری شود.» حكمِ «بعضی فضلا» نیز كه استفاده از این فعل را غلط دانسته ­اند، به ­صراحت توسط نویسنده­ ی كتاب رد شده. البته آقای نجفی می ­توانسته حكمِ بعضی فضلا را رد كند، اما گروهی ترجیح می ­دهند حكم، توسط آقای نجفی رد شود. چراكه باز در غلط ننویسیم آمده «مقصود این نیست كه در زبان فارسی فعل مجهول یا حرف اضافه ­ی مركبِ (به)­توسط (و مترادف آن به ­وسیله­ ی) وجود نداشته و بنابراین استعمال آن­ها غلط است.»
غلط ننویسیم را كه ورق می ­زنیم، بیشتر از صدور حكمِ غلط و درست بودن یا بایدها و نبایدهایی كه غلیان احساساتِ بعضی مخاطبان را رقم می ­زند، برمی ­خوریم به: مغایر روح زبان فارسی است، در فارسی بهتر است به این صورت نوشته شود، فصیح­ تر آن است كه، زیباتر است بگوییم و... یعنی اگر با نگاهی مهربانانه كتاب را بخوانیم، متوجه می ­شویم نویسنده نگران چیست و بیشتر از غلط یا درست بودنِ می ­باشد و توسط و دچار بی­خوابی شدن، دغدغه­ ی بهتر و زیباترنویسی دارد. چنان­چه با خواندن ترجمه­ های ایشان و تطبیق با زبان مبدأ، انگشتِ حیرت به دهان می ­مانیم از معادل­ های زیبا و فكرشده­ ای كه برای بعضی واژه­ ها، عبارت ­ها و جملاتِ طولانی و پر از حرفِ ربطِ بیگانه پیدا كرده است. فكر می ­كنم اگر ابوالحسن نجفی در عنوان كتابش تجدید نظری می ­كرد، شاید دیگر لازم نبود نزدیكِ سی سال یك­ تنه بایستد و از دغدغه ­ها و نگرانی ­هایش برای زبان فارسی دفاع كند. به تجربه ثابت شده كه امر و نهی كردن به مخاطب، كمی  سخت­ تر و با عتاب ­و خطاب بیشتری جواب می ­دهد تا صحبت از موضع اطلاع ­رسانِ صِرف. به همین دلیل غلط ننویسیم تبدیل شد به یكی از پربحث ­ترین فرهنگ­ های زبان فارسی.
اما دیده شدن این كتاب، دلیل مهم­ تری هم داشت: نیاز به وجود یك شیوه­ نامه ­ی فارسی­ نویسی. همین حالا مترجم ­ها و نویسنده­ هایی كه با بیش از یك ناشر كار كرده ­اند، به ­خوبی می ­دانند هر نشر، شیوه­ نامه ­ی خاص خودش را دارد؛ طوری كه اگر بنا به دلایلی بخواهیم متن كتابی را كه روزی با ناشری كار كرده­ ایم، تحویل ناشر دیگری بدهیم، متن دوباره باید مراحل نمونه­ خوانی را گذرانده و طبق سلیقه ­ی ناشر جدید چیده شود. مجلات و روزنامه ­ها هم از این قاعده مستثنا نیستند؛ چراكه هركدام باید به سلیقه­ ی خودشان متن را بچینند. هرچه مجموعه مستقل ­تر باشد، سلیقه ­ها پراكنده ­تر و بی ­قاعده­ تر اَند. كافی­ ست نگاهی بیندازیم به شبكه­ های اجتماعی. به­ ندرت می ­توانیم دو متن بخوانیم كه هردو به شیوه ­ای یكسان نوشته شده باشند. به عنوان مثال، هنوز تكلیف­ نویسنده ­ی فارسی­ زبان با مطابقت كردن یا نكردن فعل با فاعل بی ­جان معلوم نیست. همین مشكل را با الف مقصوره، همزه، تنوین، جدانویسی ضمیر ملكی، تركیب كلمه­ های بیگانه با پسوند و پیشوندهای فارسی و... دارد. توی چنین آشفته ­بازاری كه اساتید و مدعیان گویا هیچ­ كدام، دیگری را قبول ندارند، جسارت می خواهد كسی یك­ تنه پا پیش بگذارد و پیشنهاد یا توصیه ­ای برای فارسی­ نویسان داشته باشد. آقای نجفی اما نزدیك به سی سال پیش با انتشار این كتاب، دیكته ­ی ننوشته ­ای را تقدیم مخاطب كرد و غلط ­هایش را شنید و با انتقادها و ایرادهایی هرچند سختگیرانه كه اساتید فن از كتاب گرفتند بزرگ منشانه روبه ­رو شد و سپس با تصحیح چاپ­ های بعدی، حسن نیت خود را برای زیباترنویسی زبان فارسی اثبات كرد. البته دركِ حسن نیت ایشان با خواندن مقدمه و بعضی توضیحاتی كه در متن كتاب آمده، چندان هم سخت نبود و نیست. بهتر نبود كمی ملایم ­تر و افتاده ­تر به این كتاب نگاه می ­شد تا حالا همین حلقه­ ی چند هزار نفره ­ی ناشر و مترجم و نویسنده یا به تعبیری، اهل قلم، دستِ ­كم از یك شیوه ­نامه پیروی می ­كردند؟ باعث تاسف است جمله­ ای كه سی سال پیش در مقدمه ­ی كتاب غلط ننویسیم  به عنوان دغدغه­ ی نویسنده­ ی كتاب آمده، هنوز هم صدق می ­كند و هنوز برای این نگرانی هیچ راه­ حلی وجود ندارد: «ترجمه­ ­ی لفظ­ به ­لفظ اصطلاحات و تركیبات خارجی كه عمدتاً در سال­ های اخیر بر اثر شتاب زدگی خبرگزاری ­ها و سهل ­انگاری مترجمان و نارسایی زبان دانشجویان ازفرنگ برگشته در مطبوعات و رادیو و تلویزیون و بسیاری از كتاب ­ها رواج یافته، با روح و طبیعت زبان فارسی مغایر است.» ترجمه ­ی لفظ ­به ­لفظ، با افزایش روزافزون تعداد ناشران و مترجم ­های زبان انگلیسی و زبان ­های دیگر و به دلیل سرعتِ دسترسی به كتاب ­های روز و در نتیجه، وجودِ رقابتی پنهان برای انتشار هرچه سریع­ تر بعضی كتاب­ های پرمخاطب، حالا دیگر معضلی جدی ­ست؛ معضلی كه قطعاً با كمك به نویسنده ­ی نگرانِ غلط ننویسیمخیلی زودتراز این ­ها می ­شد برایش كاری كرد. چرا قطعاً؟ وقتی اجازه خواستم برای بازترجمه ­ی پنج داستان از رومن گاری كه ایشان حدود چهل سال پیش­تر ترجمه كرده بود، با خوشحالی تاكید كرد كه حتماً بعد از چهل سال، ترجمه ­ی بهتر و به ­روز تری نیاز است. قطعاً درك نگرانی­ ها و به­ دنبالش همكاری با نویسنده­ ای با چنین وسعت دید و دانشی، می ­توانست اوضاع بهتری را برای فارسی ­نویسی امروز رقم بزند.
كاش جای كتاب غلط ننویسیم، دغدغه­ ی نویسنده­ اش را جدی ­تر می ­گرفتیم.


پ.ن: اين مطلب در شماره ی پنجاه و هشت مجله ی مترجم در ويژه نامه ای با عنوان "نگاهی دوباره به غلط ننويسيم" در بيست و ششم اسفند ماه سال گذشته منتشر شد. از آن جا كه متن كامل ويژه نامه روی سايت مجله در دسترس است، بد نديدم مطلبم را اين جا هم بازنشر كنم.

هیچ نظری موجود نیست: