۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

این رمان را از دست ندهید


«یونایتد نفرین شده» یک رمان تکان دهنده است با ریتمی اعجاب انگیز که یک بار خواندنش می ارزد به چندین بار خواندن بعضی از این رمان های مکش مرگ مای آمریکایی. این را از این بابت می گویم که دیوید پیس، در این رمان، شگردهایی از داستان نویسی را به کار برده که بی نظیر به نظر می رسد، مثل استفاده ی مدرن از مونولوگ، فلاش بک های پرتعداد و منظم، جملات کوتاه و تکرارشونده و تبدیل کردن متن به هیجان ها و کابوس های زندگی یک اسطوره ی فوتبال یعنی برایان کلاف یا به قول خودش «برایان هاوارد کلاف».

یونایتد نفرین شده درباره ی یک مربی فوتبال است. شاید خیلی ها علاقه ای به فوتبال و ماجراهای آن هم نداشته باشند. اما این رمان با استفاده از موضوع فوتبال یک فضای ادبی کم نظیر ساخته که اصولن در آن رئالیسم تند و گزنده ی نویسنده ربطی به رمان های زندگی نامه ایِ ورزشی ندارند. با این که در این رمان شناختن یا عدم شناخت شخصیت بیرونی کلاف اصلن اهمیتی ندارد، اما  باید بدانید او از عجیب ترین بازیکنان و مربیان فوتبال در قرن گذشته بود. برایان کلاف در جوانی و بعد از زدن دویست و اندی گل در لیگ انگلیس، آن هم در مدت زمانی کم، پایش شکست و به اجبار بازنشسته شد. از سی سالگی و در اواخر دهه ی شصت میلادی مربی گری را شروع کرد و بعد از کار با یک تیم دسته سومی به مربی گری تیم دربی کانتی درآمد و بعد از سه سال این تیم را از دسته ی دو به دسته ی یک آورد و قهرمان انگلیس کرد.

اما یونایتد نفرین شده، درباره ی شکوه برایان کلاف نیست. درباره ی حضور چهل و چهار روزه ی کابوس وار او در تیمی ست که مدام به آن نفرت می ورزید: لیدز یونایتد. او از این تیم، بازیکنانش، شهر، استادیومش و مربی با سابقه اش تنفر داشت و جالب این که مربی گری این تیم را پذیرفت. ولی این رمان از چهل و چهار روز کابوس او می گوید. چهل و چهار روز پر از الکل و سیگار، خشونت، نفرت، و تنهایی ای که او به عنوان یک انسان با آن درگیر است. روایت دیوید پیس چنین روایتی ست:

راوی یعنی برایان کلافِ درون متن مدام به گذشته ی پرشکوهش در تیم دربی کاننتی باز می گردد و آن را ناخواسته کنار هر روز حضور مرگبارش در لیدز قرار می دهد. مدام جملاتی را تکرار می کند؛ از جمله این که من به خدا اعتقاد ندارم. به مذهب اعتقاد ندارم. به شانس اعتقاد ندارم. من به خودم اعتقاد دارم. من برایان هاوارد کلاف هستم...

این رمان نسبتن حجیم، در پروسه ی این چهل و چهار روز به پایان می رسد. اما شاید بد نباشد بدانید که این مرد عصبی فوتبال، بعدها به تیم متوسط ناتینگهام فارست رفت و آن را دو بار قهرمان اروپا کرد. چیزی که هنوز هم بی سابقه است (این قضیه ربط زیادی به رمان ندارد). دیوید پیس در سال 2006 این رمان را چاپ کرد. زمانی که دو سال از مرگ کلاف اسطوره ای می گذشت و جالب این که اصولن وقایع رمان کم وبیش زاده ی تخیل او هستند درباره ی این شخصیت عجیب... شاید برای همین است که ستایش عجیب منتقدان بریتانیایی از این رمان، رمانی با محوریت فوتبال، جالب توجه به نظر می آید.

این رمان را دکتر حمیدرضا صدر که هم خوب ادبیات می شناسد، هم فوتبال و هم به قول خودش نوجوانی اش در استادیوم های فوتبال از جمله آرسنال گذشته، به فارسی برگردانده. یک رمان مدرن که لحن تکه تکه ی آن و رفت و برگشت های زمانی و موجزش برای هر مخاطب جدی ادبیات، جذاب و تکان دهنده است. چرا که نویسنده در شیوه ی روایی اش تا حدودی دل بسته ی تکینک های فاکنری شده و نیز به نظر می رسد گرایش های چپ پررنگی هم دارد؛ چه در این رمان و چه در رمان های قبلی اش.




۱۳ نظر:

ماه گیر پیر گفت...

باید خوند و دید که به همین خوبی هست که شما گفتن . خوب هیجان رو منتقل کردین

Unknown گفت...

ممنون
امیدوارم خوش تون بیاد

پیمان خاکسار گفت...

خانوم بدجوری گیر دادی به نویسنده های آمریکایی ها! چه هیزم تری به شما فروختن؟!

Unknown گفت...

ما کی باشیم گیر بدیم به نویسنده جماعت، اونم نویسنده های درست و حسابی آمریکا که شما تو ترجمه کردن آثارشون استادین.
تنها فکری که بعضی وقتا ناخودآگاه ذهن کسی مثل منو آزار می ده، مقایسه ی بعضی آثار ضعیف آمریکاییه با تبلیغ های وحشتناک تو ایران، با بعضی آثار قوی اروپایی که به مذاق خواننده های ایرانی خوش نمیاد. همین...

پیمان خاکسار گفت...

شوخی کردم. می دونم منظورتون کیاست مثلا. براتیگان و امثالهم که منم دل خوشی ازشون ندارم.

Unknown گفت...

البته من منظورم براتیگان نبود ها...

میلاد ظریف گفت...

این سنت معرفی کتاب هم از آن کارهای زیبا است
ممنون

Unknown گفت...

خواهش می کنم و امیدوارم خوش تان بیاید از کتاب

سروش طلائی گفت...

بیائید کار دنیا را برعکس کنیم ( البته منظور همان کار شما است نه کار دنیا ) این بار من ( خواننده ی وبلاگ شما ) به شما یک کتاب معرفی می کنم .یک رمان معرکه که به یقین کمتر دیده شده و زیاد هم خوانده نشده البته دلیل دارد که بعدا خواهم گفت
چشم زخم / پیر بوالو-توماس نارسزاک/مترجم : عباس آگاهی
بوالو-نارسژاک را همه می شناسند اما اسمشان را نمی دانند! همه از آنجا می شناسندشان که فیلم سرگیجه از روی رمان "از میان مردگان " این دو نویسنده ساخته شده و اسم شان را نمی دانند چون ناجوانمردانه تنها هیچکاک را تحسین می کنند و خبر ندارند که رمان یک سرو گردن بالاتر از فیلم است ( اگر منتقدی سینمائی بنده را به دوئل دعوت کند می پذیرم ).اگر از میان مردگان گیرتان نمی آید (از سری کتابهای سیاه طرح نو چاپ شده در دهه ی 70) مغموم نباشید چون چشم زخم با ترجمه خوب و روان عباس آگاهی از زبان اصلی ترجمه شده (فرانسه)و می توانید از خواندنش لذت ببرید .اگر کسی فصل دوم این رمان را بخواند و لذت نبرد واقعا باید در لذت سنج ادبیش شک کند.رمان عواقد ژانر را برهم می زند و برخلاف اغلب کتابهای این ژانر نه کاراگاهی در کار است نه تعقیب و گریزی و نه حتی قتل و جنایتی !.اما دلیل اینکه رمان خوانده نشده و دیده نشده:این کتاب و نویسندگانش زیرمجموعه ی ادبیات جنائی پلیسی طبقه بندی می شوند که متاسفانه در مملکت عزیزمان ژانری دسته دوم و وقت تلف کن و ول کن بینیم بابا شمرده می شود ما هم که ملتی هستیم متخصص در همه را به یک چوب راندن.کم لطفی مترجمان و ناشران به این ژانر ادبی خوانندگان را از موهبتی لذیذ و غنی ( اگر در انتخاب آثار دقت لازم مبذول گردد) محروم کرده است اگر ناشر خوش نامی چون نشر چشمه به این مهم همت گمارد ( کاری که انتشارات طرح نو در زمان حیاتش انجام می داد و هنوز هم بهترین مجموعه ادبیات جنائی ترجمه شده در ایران محسوب می شود )به یقین این ژانر مهجور در میان کتابخوان های حرفه ای رونق خواهد گرفت و نگاه جدی تری به ادبیات جنائی خواهد شد . به هر رو این رمان خواندنی را انتشارات جهان کتاب منتشر کرده و مجموئه ی خوبی هم از رمانهای جنائی فرانسوی گرد آورده که خوشبختانه یک کتاب دیگر هم از بوالو-نارسژاک جزوشان هست ( اسمش را نمی گویم خودتان پیگیری کنید (همراه با لبخند ))
پیروز و بهروز باشید

پی نوشت : بنده هیچ نسبت سببی و نسبی با دست اندرکاران جهان کتاب ندارم

Unknown گفت...

سلام دوست عزیز
درباره ی وضعیت ادبیات پلیسی، کارآگاهی، جنایی و حتا جاسوسی در ایران، کاملن با شما موافقم. در این کشور رمان پلیسی همیشه به عنوان نمونه ی عامه پسند ادبیات شناخته شده. اما خوشبختانه فکر می کنم در این چند سال چند ناشر توانسته اند تا جدودی جو را تلطیف کنند. مثلن باید (البته بعد از تلاش های ستایش آمیز نشر طرح نو) به ترجمه های پیاپی رمان های آگاتا کریستی در نشر هرمس یا دو سه ترجمه ی نسبتن خوب از آثار سیمنون در نشر مروارید، تلاش نشر نیلوفر که حاصلش فکر کنم تا حالا شش رمان پلیسی شده باشد، و آخر از همه همین مجموعه ی پلیسی - کارآگاهی جهان کتاب اشاره کنیم.
من هنوز چشم زخم را نخوانده ام. اما از این مجموعه که تمام شان را آقای آگاهی ترجمه کرده اند (که الحق ترجمه های قابل دفاعی هم هستند) "آسوده بخواب کاترین"، "مگره از خود دفاع می کند"، "به خاطر بلیندا" و "دلواپسی های مگره" را خوانده ام. تازه شما به سرگیجه اشاره کردید. ولی علاوه بر آن (حتمن خودتان بهتر می دانید) فیلم شیطان صفتان را هم از روی رمانی نوشته ی بوالو و نارسژاک ساخته اند. بگذریم...
درباره ی نشر چشمه هم باید عرض کنم دقیقن ما هم چندی پیش به حرف شما رسیدیم و تصمیم گرفتیم مجموعه ای با عنوان «جهان سیاه» ترجمه و منتشر کنیم. از این مجموعه هفته ی پیش یک کتاب درآمد (با عنوان "معمای کلاه فروش" - ترجمه ی چهار داستان کوتاه جریان ساز ادبیات پلیسی - مترجم: شهریار وقفی پور؛ چند ماه قبل هم کتاب "قاتل در باران" ریموند چندلر را با ترجمه ی امید نیک فرجام درآورده بودیم). تا چند ماه آینده هم دو کتاب دیگر از این مجموعه که به تازگی مجوز گرفته، در خواهد آمد.
یک نکته را هم باید اضافه کنم که آن قدر ترجمه ی بد از ادبیات پلیسی توی بازار زیاد است که گاه اعصاب علاقه مندان این ژانر را به هم می ریزد. مثلن ترجمه های دست چندم از سیمنون یا جان لوکاره یا حتا چندلر و دشیل همت و موریس لوبلان و ...
من حتمن چشم زخم را در اسرع وقت می خوانم و خوشحالم کسانی هستند که ادبیات پلیسی - کارآگاهی را جدی می گیرند.
ممنون

سروش طلایی گفت...

خوشحالم که شما هم از طرفداران و حامیان ادبیات قدر ندیده ی جنائی هستید و باز هم خوشحالم که نشر چشمه هم گوشه چشمی به این ژانر انداخته است .یکی دیگر از دلایلی که این ژانر در ایران مورد توجه نیست ( در کنار دلایلی که شما فرمودید ) این است که به جز موارد اندکی مثل کتابهای جان گریشام تقریبا هیچ اثر جدی و غیر جدی معاصر در ژانر جنائی ترجمه نشده تقریبا ما به هیچ رمانی که مربوط به دهه ی نود به بعد باشد دسترسی نداریم که این موضوع از نطر من دو دلیل دارد یکی کم لطفی مترجمان است و دلیل دوم که مهم تر هم هست اینست که نویسندگان مدرن تر در این ژانر کمتر جانب حیا را ( آن هم از نوع ایرانی اسلامی ) نگه می دارند و به یقین کتابهایشان از فیلتر اداره ارشاد رد نخواهد شد ولی به هر حال خواننده ی ایرانی به ناچار باید به همان کتابهای اغلب کلاسیک در این ژانر اکتفا کند . این را هم بگویم که شیطان صفتان با عنوان زنی که دیگر نبود توسط جهان کتاب چاپ شده است

پژمان پاكدل گفت...

فيلمي رو ديدم كه براساس اين رمان ساخته شده بود، بسيار جذاب بود، ممنون از معرفي كتاب

Unknown گفت...

سلام. خواهش می کنم.
اون طور که درباره ی فیلم این کتاب شنیدم، اصلن نتونسته زیبایی های رمان رو منتقل کنه. یعنی وقتی به قول شما این فیلم اون طور جذابه، ببینین خود کتاب چه قدر باید خواننده رو جذب خودش کنه.