۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

چرا سلیقه ها این جوری شدن؟

یک ناشناس کامنتی برای یکی از پست هام گذاشته بود که چون رفت و برگشت جواب ها طولانی شد، ترجیح دادم پستی بذارم تا شمام در جریان باشین...

ناشناس:

... این کتاب فریادها (مجبور شدم بنویسم کتاب چون به نظر من اصلا رمان نیست) خیلی بد بود. اصلا چی بود این؟ نه قصه ای نه هیجانی نه چیزی که آدمو درگیر کنه...
با این کتاب دیگه مطمئن شدم ادبیات فرانسه مرده. فاتحه...
نشر چشمه چرا اینجوری شده؟
بازم برامون سلین ترجمه کنین. منتظریم

من:

آقا یا خانم ناشناس
هرکس یه نظر و یه سلیقه ای داره.
ولی اگر به نظر شما این کتاب، رمان نیست، میتونید نظرتون رو مکتوب بنویسید...
نشر چشمه هم داره کارش رو پیش میبره و منظورتون رو نمی فهمم از این که چرا این جوری شده...
درباره ی سلین هم باید بگم، دارم این کار رو انجام می دم...

ناشناس:

راستش خانم نوروزی به نظرم رمان تعریف داره. بیماری ای که الان ادبیات ما دچارش شده (دارم راجع به ادبیات وطنی حرف می زنم) اینه که هر نوشتاری به اسم رمان چاپ می شه و خواننده ی نوپا رو دچار کج فهمی می کنه. واقعا بیشتر آثاری که این روزها چاپ می شن رمان نیستن. نه پلات دارن و نه شخصیت. دلیل این که گفتم چرا چشمه اینجوری شده اینه که توی ادبیات فرنگی هم می ره جرجیس ها رو پیدا می کنه. من لوران گوده و کولارت رو توی ویکی پدیا سرچ کردم. راجع بهشون فقط دو خط مطلب نوشته. آقای فلانی و فلانی نویسنده ی فرانسوی هستن و اینم کاراشون. حتا توی ویکی فرانسوی هم تحویل گرفته نشدن. آثارشون حتا لینک هم ندارن. دریغ از یه خط. به نظر شما این چی رو نشون می ده؟ اینا نویسنده های مهمی نیستن. وقتی کاراشون به انگلیسی هم ترجمه نشده چرا باید به فارسی ترجمه بشن؟ اونم وقتی که صدها نویسنده ی مهم تر اینا تو ایران ناشناخته ن؟ حرف من این بود. یعنی وقتی هنوز سلین ترجمه نشده داریم...
راستی چرا کسی هولبک ترجمه نمی کنه؟

من:

من اصلن منتقد نیستم و نویسنده هم نیستم و در زمینه ی ادبیات وطنی هم نه تخصص دارم و نه به خودم اجازه می دم به این راحتی درباره ی پلات و شخصیت رمان های جدید صحبت کنم... چون خودم رو در این حد نمی بینم، به همین دلیل نمی تونم درباره ی بخش اول صحبت شما نظر بدم.
درباره ی گوده و ون کولارت باید بگم نظر خیلی دیگه از خواننده ها این نبوده و قطعن نشر چشمه هم به بازخورد خواننده ها نگاه می کنه و ون کولارت بین خواننده ها خیلی خیلی طرفدار داشته. تکلیف نویسنده ها رو خواننده ها مشخص می کنن، اگه گوده بین اونها طرفدار نداشته باشه، اصلن اصراری بر انتشارشون نیست. بنابراین زمان معلوم می کنه که این نویسنده تو ایران طرفدار داره یا نه. به نظر من ویکی پدیا و این جور سایت ها نمی تونن دلیلی باشن بر این که نویسنده تو ایران ممکنه اقبال داشته باشه یا نه. یه نگاهی به این نویسنده های نوبل برده بندازین... تو سایت ها پره از اسم لسینگ و یلینک و اینا...
در ضمن، ما به مترجم ها نمی گیم چی ترجمه کنن. اگر کسی تشخیص بده این نویسنده ای که شما می گین، مورد توجهه، ترجمه می کنه و میاره دفتر نشر و بعد از خوندن و بررسی، در صورت داشتن استانداردهای لازم، منتشر می شه. جواب این سوال به سلیقه ی مترجم ها بر می گرده.

پی نوشت : مطلب درباره ون کولارت زیاد نوشتن، ولی این که درست یک روز بعد از پستم، چشمم به این پست بخوره، برام جالب بود...


۱۳ نظر:

میلاد ظریف گفت...

به اين دست از نوشته‌ها زياد نبايد اعتنا كرد. كسي كه نه مشخصاتي از خودش مي‌ذاره نه ادبيات درستي داره نه معلوم نيست اصلن دردش چيه و حرف حسابش.
هزاران بار گفتند اگه واقعن با كتابي و جرياني مشكل داريد خيلي ساده مي‌تونيد در يك نوشته حرفتون رو بزنيد و دليل و برهان خودتون رو ذكر كنيد خيلي راحت مي‌تونيد منتشرش كنيد در يك وبلاگ يا سايت... چيزي هم كه ما توش خدا رو شكر خود كفا شديم وبلاگ... مطمئت باشيد اگه حرف درست بزنيد و نگاتون سالم باشه نوشته‌تان خوانده مي‌شه... ولي اينكه بگيد نه اين كتاب بد و چرا فلان كتاب رو منتشر نمي‌كنيد و واسه يه نشر كه داره فوق‌العاده كار مي‌كنه تعيين و تكليف كنيد قشنگ نيست دور از ادب دور از معرفت... پرته...
روضه آخر: كولارت رو عشقه

Unknown گفت...

آقای ظریف، منظور منم از گذاشتن این پست، همین بود. می خوام بگم واقعا نظراتی که مستدل باشن، دیده می شن و قطعن تاثیر می ذارن. اگر از یه کتاب استقبال شه، خب این دیگه سلیقه ی مخاطبه. نمی شه اعمال سلیقه کرد یا به زور سلیقه ی مخاطب رو عوض کرد.

فرشته گفت...

سلام سمیه جان
برای منهم از این مکالمه‌های عجیب و غریب زیاد پیش آمده و راستش به این نتیجه رسیده‌ام که کلا باید به این جور اظهار نظرها - مخصوصا در قالب هویت‌های ناشناس – بی‌تفاوت بود. چون تهش می‌رسی به همان "هیچ" ِ که خودت در 2 پست قبلی یک‌جورهایی ازش حرف زده بودی. فقط فرق این "هیچ" با آن "هیچ" در این است که این "هیچ" واقعا هیچ است و جای تاسف دارد...

Unknown گفت...

متاسفانه یا خوشبختانه حق با توئه و آدم اصلن نمی تونه با کسی که نمی شناسه و کلن کسی که شفاهی صحبت می کنه، بحث جدی داشته باشه.

مهسا گفت...

سلام مجدد
من مهسا نوروزبیگی هستم. همون ناشناس سابق. به خدا من حرف بدی نزدم. نظرم رو گفتم. همین. ببخشید اگر کسی رو ناراحت کردم. شرمنده.

Unknown گفت...

خانم مهسا، بجث اصلن ناراحتی نیست. ما که با گوده و ون کولارت نسبت خانوادگی نداریم! بحث سر این است که نقد باید مستدل و منصفانه باشد؛ و مکتوب...
در هر حال ممنون از نظرتون

علی رضا گفت...

سلام خانم نوروزی
اینجانب در اعتراض به اظهار نظر همسر شما درباره طرح جلد کتاب دوم که فرمودید صحنه گل استقلال به پرسپولیس خواهد بود، می روم با نشر ... قرارداد می بندم.تمام بچه محل ها را هم می یاورم و حال شوهرتان را می گیرم. اصلا الهی مجبور شوی بروی و در حوزه هنری کار کنی، خوبت شد؟
یک ناشناس که نخواست نامش فاش شود

Unknown گفت...

سلام علیرضا جان. آدم به خاطر یه طرح جلد که معامله رو به هم نمی زنه. بعدم، حال شوهر رو می خوای بگیری، به خودش بگو، البته اگه جرات داری :)

حسين سليماني گفت...

سلام
من مترجم فريادها هستم و خيلي اتفاقي نظرات اين خواننده‌ي محترم رو خوندم و بهتر ديدم نظر خودم رو در مورد انتقاد ايشون بنويسم:
خانم مهسا، نمي‌دونم شما بر اساس تحقيق اين‌قدر راحت در مورد اين دو نويسنده ي بينوا و آثارشون نظر دادين يا نه!!! البته چون اينجا گوده رو نقد كردين، خوبه كه در مورد ايشون چند سطر توضيح بدم:
از اون‌جا كه من تمام رمان‌هاي اين نويسنده رو خونده‌م و ترجمه كرده‌م (البته 2 تا از اونا هنوز در نيومدن، به همون دليلي كه بعضاً دليل چاپ نشدن كتاب‌هاي خوبه) تا حدي با سبك و سليقه‌ش آشنام و در موردش چيزهايي مي‌دونم. شما از ويكيپديا نوشتيد كه چرا از اين دو نويسنده زياد مطلب ننوشته و حتا لينك هم براشون نذاشته! اين‌كه اين سايت با چه ملاك و ميزاني در مورد اشخاص اطلاعات مي‌ده و چه‌قدر به روز هست، به كنار؛ ولي تا جايي كه من اطلاع دارم، گوده توي فرانسه (و اروپا، خصوصا ايتاليا) حسابي شناخته شده است و طرفدارهاي زيادي داره. ايشون طي چند سال متوالي انواع و اقسام جايزه‌هاي ارزشمند ادبي رو در داخل و خارج از فرانسه به خودش اختصاص داده و فروش رمان‌هاش فوق العاده بوده (براي مثال، يكي از كارهاش كه به دلايلي اسمش رو اين‌جا نمي‌آرم، فقط قبل از گرفتن جايزه‌ي گنكور، 80 هزار نسخه فروخته)، چند تا از آثارش حداقل به 15 زبان زنده دنيا ترجمه شده و نمايشنامه‌هاش خيلي جاهاي دنيا و به زبان‌هاي مختلف روي صحنه رفته‌ن... با اين اوصاف، به نظر شما آثار اين نويسنده‌ي جوون 38 ساله كه تازه اول راهه و تا رسيدن به سن سلين خيلي وقت داره، نشون‌دهنده‌ي به بن‌بست رسيدن ادبيات فرانسه است و نبايد ترجمه شه و به خوانندگان ايراني معرفي شه؟؟
چون هر كدوم از كارهاي گوده فضاي متفاوتي داره، اميدوارم رمان‌هاي ديگه‌ش رو بپسنديد.

ناشناس گفت...

من هم اتفاقا با نظر خانم نوروزبیگی موافقم. بد نیست اگر دست اندرکاران نشر چشمه آخرین شماره ی مجله ی جهان کتاب را یک ورقی بزنند. ص 40 و ص 100.
حیف است که دارند با چاپ این گونه آثار اعتبارشان را به باد می دهند.

حميده توانا گفت...

سلام ولي من با نظر خانم نوروزبيگي و اين خانم يا آقاي ناشناس موافق نيستم. من اين كتاب را تهيه كردم و از خواندنش مخصوصا از شيوه روايت پردازي اش لذت بدم
به نظر من نشر چشمه و نشرهاي ديگر بايد نويسندگان با استعداد كشورهاي ديگر را به ما معرفي كنند
از آقاي سليماني هم به خاطر توضيحي كه درباره نويسنده دادند متشكرم
همگي خسته نباشيد

سعید گفت...

خانم نوروزی
منم برام سئواله چرا کتابی از هولبک چاپ نشده تو ایران. البته این که از شما می پرسم به خاطر اینه که شما با ادبیات فرانسه آشنایی دارید.
از گوشه و کنار شنیدم که اگه هولبک ترجمه هم بشه احتمالا هیچوقت مجوز نمیگیره؟!

Unknown گفت...

اتفاقن جالبه که امروز دوست مترجمی خیلی اصرار داشت به ترجمه ی آثار این نویسنده.
جالبه که یه بار دیگه هم جواب همچین سوالی رو داده بودم: ما یک سری برنامه داریم برای ترجمه ی آثار فرانسوی. که البته هولبک جزوش نیست. اما اگر کسی ترجمه کنه و بیاره دفتر، ما بررسی می کنیم و اگر با استانداردهای نشر چشمه و به خصوص زبان فارسی هم خونی داشته باشه، حتمن پذیرفته می شه. اما خب، تا حالا کسی این کارو نکرده. شما اگه کسی رو می شناسین، یا خودتون فرانسه می دونین، یا علی. ما استقبال می کنیم.