۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

در ستایش آلبر کامــــــو


مجله ی «نگاه نو» ویژه نامه ای درآورده به مناسبت پنجاهمین سال مرگ آلبـر کامـــــو؛ نویسنده ای که نه تنها احتیاج به معرفی امثال من نداره، بلکه به جرات می شه گفت تو ایران کسی نیست که بگه من به ادبیات علاقه دارم و بیگــــانه نخونده باشه. مصداق عینی این حرف منم، تعداد ترجمه هاییه که از بیگانه منتشر شده. بگذریم...

خوشحال شدم وقتی دیدم ویژه نامه ی آقای میرزایی واقعن در خور اسم کامو دراومده. دست شون درد نکنه؛ هم به خاطر ترجمه و چاپ مطالب خوندنی درباره ی کامو به قلم آدمای مهم ادبیات اون روزها مثل سارتر (که البته طرفدار شوروی شد و قد علم کرد روبه روی کامویی که سر قضیه ی حمله ی شوروی به مجارستان طرف آزادی خواهای مجار رو گرفت و به شدت به شوروی حمله کرد و همین باعث شد بین روشنفکرای چپ زده ی فرانسه ی اون روزها منزوی شه)، و آدمای مدرن تر مثل رب گریه و هم به خاطر عکسای منحصر به فردی که تا به حال جایی ندیده بودم.

من که همون صفحه ی اول، با خوندن اولین پاورقی که از زبان دختر کامو نوشته شده، حالم بدجور گرفته شد:

«در سال 1951 که پدرم کتاب انسان طاغی را منتشر کرد در مجله ی روزگار نو (لوتان مدرن) که سارتر مدیر آن بود، به پدرم حمله های تندی کردند. در آن سال ها کسی جرات نمی کرد علیه اتحاد شوروی سخنی بگوید، جز پدرم، و به همین علت زیر فشار بود. روزی در خانه او را دیدم که با چهره ای در هم سر در گریبان فرو برده است. از او پرسیدم: بابا غمگینی؟ سر بلند کرد، نگاهش را به نگاهم دوخت و گفت: نه، تنـــهام

۴ نظر:

میلاد ظریف گفت...

چه عالی

ناشناس گفت...

عصیانگر عاصی شدو " عصیان میکنم پس هستیم" به "عصیان می کنم پس تنها هستم" تبدیل شد. نمی دانم شاید!!
م. ش.

سعید گفت...

ترجمش کار مترجم گوگل بوده

Unknown گفت...

ترجمه ی چی؟؟