۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

بمير و بنويس...

بلاگ اسپات كه فيلتر شد، چند روزی طول كشيد تا حالم بيايد سر جاش. نشستم فكر كردم و ديدم وقتی خودم با كلی انگيزه برای نوشتن، حالِ رد شدن از فيلتر و گذاشتن پست ندارم، ديگر چه انتظاری بايد داشته باشم از آن دو سه خواننده ی وبلاگم. افتادم دنبال جای جديد. گفتند بلاگفا. رفتيم بلاگفا. آن ها كه اهل بخيه اند می دانند اثاث كشی از بلاگ اسپات و امكاناتش، به بلاگفایی كه حتا عكس هم آپلود نمی كند، چه قدر سخت است. اما خب. به خودم می گفتم به جاش فيلتر نيست...
حالا دو سه ماهی ست بلاگفا درش بسته شده روی اين همه وبلاگ نويس. درست كه فيس بوك و پلاس و ديگر شبكه های اجتماعی نفَسی برای وبلاگ نويسی باقی نگذاشته اند؛ اما خب، هنوز هم هستند كسانی كه دوست دارند وبلاگ بنويسند و توی وبلاگ ها بچرخند و تبادل لينك كنند و از اين جور بازی های وبلاگی حالی ببرند...
نمی دانم آرشيو بلاگفا هم قرار است بلایی سرش بيايد يا نه. اگر آرشيوی باقی ماند از نوشته های بلاگفام، يواش يواش می كشم شان همين جا و تاريخ شان را راست و ريس می كنم. حالا ديگر خيلی ها به خاطر فيس بوك هم كه شده، بی فيلترشكن زيست نتوانند. ما هم نصيبی می بريم از اين قضيه. بی خيال فيلتر بلاگ اسپات می شويم و همين جا می نويسيم. اگر هم آرشيوی باقی نماند، باز هم همين جا می نويسيم و غصه اش را هم نمی خوريم. انگار سيل آمده دفتر خاطرات مان را برده. مثل همين چند سال پيش كه دزد آمد و دفترهای خاطراتِ تمام دورانِ مدرسه ام را برد و روبان های كاغذیِ دسته گل های ختم مادربزرگ موحنایی ام را و كاست های ويدئویی را كه توش پدربزرگم خنديده بود و خاطره تعريف كرده بود و آتش به آتش سيگار كشيده بود و نمُرده بود هنوز... دزد هم دزدهای قديم...

پ. ن: پيشاپيش عذرخواهی می كنم از دوستانی كه از فيدخوان استفاده می كنند؛ چون ممكن است با جابه جایی پست هام از بلاگفا، مجبور شوند صد و خورده ای پست تكراری را حذف كنند.

هیچ نظری موجود نیست: