۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه
۱۳۹۰ تیر ۷, سهشنبه
هفده جولای بین ساعت ده و يازده شب
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه
من آبی ام تو آبی، این یعنی یک اقیانوس
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
اینم از قلابی...

همیشه فکر می کردم ترجمه ی مجموعه داستان خیلی راحت تر از رمانه. چون هرچی باشه، هر از گاهی یه داستان رو تموم می کنی و خوشحالی که کتابت جلو رفته و مثلن سه تا داستان دیگه مونده. ولی بعد از تجربه ی این مجموعه داستان، حرفم رو پس می گیرم. دیشب که کتاب رو ورق می زدم، یادم افتاد که مثلن صفحه ی اول داستان «عود» رو نزدیکِ سی چهل بار بازنویسی کردم تا هم جمله های طولانی رومن گاری نشکسته باشه، هم فعل های تکراری کار نکنم، هم جمله بندیش قشنگ از آب در بیاد، هم... اصلن یاد ترجمه ی توصیف های طولانی رومن گاری که میفتم، خسته می شم دوباره. ولی زیبایی این توصیف ها، تکراری نبودن شون، فضاهای متفاوت هر کدوم از داستان ها، طنز خاص رومن گاری و نقد ظریفی که توی کاراش داره، هُلم می ده واسه ترجمه ی کارهای دیگه ش.
خودِ داستان «قلابی» درباره ی یه کلکسیونر تابلوهای نقاشیه که تعصب خاصی روی اصل بودن یا نبودن آثار هنری داره. این تعصب اون قدر توی زندگیش تاثیر داره که حتا وقتی می فهمه دماغ یکی از زن های داستان عمل شده و به قول خودش اصل نیست، مسیر داستان از روند عادیش خارج می شه...
«قدرت و شرافت» همون طور که از اسمش پیداست، قدرت و شرافت سربازهای جنگ جهانی دوم رو گرفته به باد مسخره و شکوه جنگ رو آورده در حد نقشه کشیدن واسه کشتن یه خائن که شکم نامزد یکی از سربازها رو بالا آورده. این وسط رومن گاری با لکنت زبون یکی از آدم های داستان بازی زبانی هم راه انداخته که در نوع خودش جالبه...
«برگی از تاریخ» که به نظرم شاهکار این مجموعه ست، برمی گرده به ترس دیکتاتور صربستان از روزنامه نگارهایی که اعدام کرده و بقیه شون که توی زندان منتظر اعدامن। این دیکتاتور اون قدر می ترسه که شب تا صبح با آجودانش نقشه می کشن واسه روح روزنامه نگارهایی که تا به حال فرستادن اون دنیا. رومن گاری تو این داستان از شخصیت شوایک سرباز ساده و ابله رمان یاروسلاو هاشک استفاده کرده تا اوج بلاهت این دیکتاتور و آجودان مخصوصش رو نشون بده و الحق که خوب تونسته این بازی رو تموم کنه...
«عود» هم ماجرای یه سیاست مداره که بعد از چند دهه زندگی سیاسی کسل کننده، با دیدن هر اثر هنری ای، حالا چه یه مجسمه باشه، چه یه تابلوی نقاشی و چه حتا سازهایی که اصلن تا به حال دست نگرفته، فرو می ره توی گذشته ش و حسرت می خوره از این که چرا این همه سال روح هنریش رو ارضا نکرده و چسبیده به یه زندگی موفق ولی احمقانه...
«قلابی» از کتاب های مجموعه ی «جهان نو»ی نشر چشمه ست، تیراژش دو هزار تاست و قیمتش دو هزار و سیصد تومنه. کپی رایتشم از نشر گالیمار خریداری شده.
۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
دعوت به خواندن اعتراف های یک نویسنده
یکی از عوامل اصلی نخریدن بعضی کتابها، حجم بالاشونه. اینو بی هیچ ملاحظهای میگم. خود من از اونایی هستم که خوندن حجم بالای دویست سیصد صفحه اصلن تو کَتم نمیره. مگه اینکه مجبور باشم، یا دیگه چی باشه اون کتاب... اینا رو گفتم که فک نکنین رفتم بالا منبر و دارم نصیحتتون میکنم که کتاب بخونین و کتاب چیز خوبیه و این جور حرفا... بگذریم.
یکی از همین کتابایی که هشتصد صفحه بودنش با همون نگاه اول همچین دهنکجی میکنه به آدم، «اعترافات روسو» ئه با ترجمهی خیلی خوب مهستی بحرینی که نشر نیلوفر درش آورده. یعنی وقتی کتاب رو میگیرین دستتون، قشنگ باید به یه پروژهی چن ماهه فکر کنین و وقت آزادی که هیچ موقع گیر نمیاد. درست مثل وقتی که همیشه آدم میخواد بذاره واسه خوندن «در جستجوی زمان از دست رفته»ی پروست که با وجود ده دوازده بار تجدید چاپ، فکر نکنم بیشتر از چارصد پونصد نفر همهشو خونده باشن... بازم بگذریم.
این «اعترافات» از اون کتاباییه که فقط کافیه بخرینش و صفحهی اولش رو باز کنین. اون وقته که دیگه امکان نداره زمین بذارینش. به نظرم واسه عید کتاب خوبیه. امتحانش ضرر نداره. از ما گفتن بود.
پ. ن: دیگه عادت کردم بگم طبق معمول هر چی جون کندم، عکس کتاب لود نشد...
۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه
قلابی
۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه
مرگ بد است...
زنی هستم سی و سه چاهار ساله
که از تاریکی شب می ترسم
بدجوررر می ترسم
تنها کسی که سعی می کردم
با گوش دادن به صداش
پا بذارم روی ترس های شبانه م
کسی نبود جز
گری مــور
که
هیچ وقت فکر نمی کردم
یه روز وقتی آدرس سایتش رو وارد می کنم
یه صفحه ی سیاه باز شه
و خبر بده
«متاسفانه گری مور یکشنبه شب توی اتاقش توی هتلی در مالاگا مُرده»
...
مرگ چیز بدیه
به خصوص حالا که دیگه
شب ها و تاریکی هام
ترسناک تر می شن
The Champs Elysees
St. Michelle Old Beaujolais
And I'll recall that you were mine
In those Parisian days
Looking back at those photographs
Those summer days
Spend outside corner cafe's
Oh, I could write you paragraphs
About my old Parisian days