۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

پیک سبز


اعتراف می کنم از وقتی پیک سبز دراومده، فقط عکس رو جلدشو دیدم و یه ورقی زدم و فوقش یه صفحه شو خوندم و انداختمش یه ور. نه این که مجله ی خوبی نباشه، نه. انگار لج کرده بودم که چرا نشریه هامون یکی یکی فاتحه شون خونده می شه و ما هی باید به کمتر از قبلی قانع شیم.

اون موقعا سر و کارمون با چهار پنج تا روزنامه تو یه روز بود و این که کدوم رو اول بخونیم و چه طوری وقت کنیم همه شو حداقل ورق بزنیم.

بعد کارمون افتاد به یه روزنامه در روز و خدا رو شکر می کردیم که دست کم وقت می کنیم بخونیمش.
بعد شدیم مجله خون و هفته ای یکی دو تا مجله می خریدیم.
بعد شد ماه نامه و گفتیم باز خدا رو شکر که ماهی یه بار یادمون می افته هنوز چند تا روزنامه نگار خوب تو این مملکت باقی موندن.
بعدش دوماه نامه اومد رو پیشخون و دیدیم تخصصی تره و گفتیم بابا ای ول. دو ماه وقت داریم سفیدیای مجله رم بخونیم.
بعد دیدیم دو ماه شد سه ماه و خبری نیست..........
واسه همین لج کرده بودم دیگه چیزی نخونم (نبود که بخونم) که از قضا مجبور شدم دیروز پیک سبز رو واسه کسی بخرم و از قضا ترافیک بود و گرم و منم حوصله م سر رفته بود و از قضا بس که قطع مجله گنده ست، تو کیفم جا نشد (و به زور با حذف حاشیه های دور و برش تو اسکنرم جا شد)... این طوری شد که نشستم به ورق زدن...
خوشم اومد. اینم یه تجربه ی جدیده. جالبه که هر صفحه شو باز می کنین یه مطلب خوندنی چشم تونو می گیره. این شد که گفتم یه ورقی بزنینش. جای دوری نمی ره و احتمالن یه هفته تونو می سازه.

مطالبی که من خوشم اومد (به ترتیب از صفحه ی شیش می رم جلو):

- پرونده ی خصوصی «علی دایی» از وقتی اردبیل بود تا موقعی که تو برلین و لاس وگاس خونه خرید
- لیست دارایی های فوتبالیستای ایران که آدم رو از کار در حوزه ی فرهنگ شرمنده می کنه
- عکسای بازی استقلال و سپاهان، مخصوصا عکس لحظه ای که «میداوودی» با حرکت قیچی گل می زنه
- صفحاتی درباره ی این که مشاهیر و شخصیتای سیاسی کجا قرآن سر می گیرن
- نسل جدید جنگ افزارهای ایرانی
- پرونده ی ازدواج مجدد و تک همسری و اینا تو مجلس
- احتمال خرید فروشگاه های زنجیره ای شهروند توسط نیروی انتظامی (مثل این که قراره گند زده شه به تمام نوستالژی هامون) و گفت و گو با «غلامحسین کرباسچی» درباره ی چگونگی راه افتادن شهروند
- گرون کردن یا نکردن برق و گفت و گو با وزیر نیرو به بهونه ی اومدن قبضای سنگین برق واسه شمالی ها
- پرونده ای درباره ی کسانی که «باراک اوباما» رو دوست ندارن
- گفت و گو با «رضا عطاران» دوست داشتنی که نبودش این روزا بدجور آدمو آزار می ده
- چند گفت و گو و نوشته درباره ی اعتراض اصفهانی ها به لهجه ی بد بازیگران سریال «در مسیر زاینده رود» (اعتراض به این که چرا لهجه ی اصفهانی رو خراب کردین و بازیگرا لهجه شون بده! و با این کار به اصفهانی ها توهین شده!!)
- داستان زندگی «کامکارها»
- مافیای موز
- عکس های مختلف از کیف و کفش و عینک و ساعت و عطر «گوچی» که آب از لب و لوچه ی من یکی راه انداخت
- دو صفحه درباره ی ماشین «لکسوس»
- صفحاتی درباره ی «نسل جادویی» «ایرج کریمی» و بلاهایی که «هدیه تهرانی» سر کارگردان آورده و باعث شده آقای کارگردان خودش یه مطلب بنویسه واسه پیک سبز
- دو صفحه درباره ی فیلم «S A L T» که چون فیلم رو خریدم ولی هنوز ندیدم، این صفحه ها رو نخوندم
- دو صفحه درباره ی «محسن یگانه» و آلبوم «رگ خواب»ش
- صفحاتی درباره ی شکنجه و تنبیه بدنی در ملاء عام و کتاب «تاریخ سخت کشی»
- صفحه های «علی مسعودی نیا» برای شعرهای «سید علی صالحی»

- «جنگ جمعه» به یاد «مهدی اخوان ثالث» عزیز با عکس ورودی منحصر به فرد و نوشته هایی از «مرتضی کاخی» و «عبدالجبار کاکایی» و «آرش کامور» و دوستان دیگر و مرور تک تکِ مجموعه های به یاد ماندنی اخوان

- پرونده ای درباره ی دیوار برلین
- صفحاتی برای اشغال ایران توسط روسیه و انگلیس در جنگ جهانی دوم
- دیدار با «شهاب مقربین»
- برشی کوتاه از خاطرات «پرویز خرسند»
- گفت و گو با «معصومه ابتکار»
- داستان «بهروز فروتن» موسس «صنایع غذایی بهروز» یا همان «دوست من سلام» خودمون
- خداحافظی «کرد زنگنه» یا به قول پیک سبزی ها «آقای سهام عدالت»
- خاطرات «جواد زرینچه» و حس و حال خاص بازی با آمریکا
- و بالاخره «شب نامه» ی «پوریا عالمی» و «بزرگمهر حسین پور» با مستراح لوژی، تیتر و زیرتیتر، کاریکاتور، شعر، نوشته و «محله ی خالتورها»

وای ی ی ی ی ی ی ............... خسته شدم. تازه کلی صفحه رو لایی رد کردم.

۱۱ نظر:

میلاد ظریف گفت...

آره مخصوصا اینکه صفحه‌ های جنگ جمعه‌اش بدجوری آدم رو یاد ایراندخت می اندازه
امیدارم بمونه

پوریا گفت...

می خرم

Unknown گفت...

آقای ظریف، منم امیدوارم بمونه.
پوریا جان، ممنون. امیدوارم خوشت بیاد.

شهروز گفت...

راستش نمی دونم چرا این مجله رو می خرم شاید به این دلیل که بچه های تحریریه رو میشناسم چون چنگی به دل نمی زنه و از وقتی که شکل و شمایلش عوض شده کم محتوی شده اما بازم می خرم تا مجله خریدن یادم نره...

مسعود گفت...

امروز داشتم با خودم فکر می کردم چند وقت روزنامه نخریدم، این مجله ها رو خریدم و فقط تورقی کردم... همین، حتی آرشیو هم نمی کنم دیگه می اندازم دور...
ولی این پیک سبز عجیب من رو یاد مرحوم ایراندخت میاندازه، امیدوارم که عمرش به دنیا باشه

Unknown گفت...

شهروز جان، کار خوبی می کنی. بخر که یادت نره، شاید یه روز چشممون روشن شد به روزای خوب.......
آقا مسعود، من هم امیدوارم. ولی بوهای خوبی نمیاد...

شروين شاه‌وزي‌پور گفت...

نوشته‌ي زيبايي بود علي‌رغم دردناكي‌ش

Unknown گفت...

زیبا ولی دردناک، زندگی مون شده پر از پارودی...

روزبه ساجدي گفت...

گفتگو با رضا عطاران فوق العاده بود اما خيلي دلم گرفت. مصاحبه هاي هما گويا رو دوست دارم.شنيده بودم رفته خارج از كشور.چرا يزداني خرم كم مينوسه.شنيدم مريضه. راستي دو هفته است پيك سبز در نمي ياد.نكنه اين نشريه هم مرحوم بشه

Unknown گفت...

آقا روزبه، دل مام گرفت... درباره ی یزدانی خرم هم می پرسم، بعدن جواب تون رو می دم. ولی مریض نیست خدا رو شکر. پیک سبز هم احتمال زیاد به مرحومان می پیونده، البته هنوز صد در صد نشده...

Unknown گفت...

آقا روزبه، من با یزدانی خرم صحبت کردم. گفت ممنون که به ایشان لطف دارید و در نافه ی شماره ی سه که امیدوار است در چند روز آینده منتشر شود، فکر می کند هفت یا هشت مطلب نوشته که احتمالن دیدن اسم ایشان تا چند ماهی حالتان را به هم خواهد زد!
از لطف شما هم بسیار ممنون است.