۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

بیچاره نویسنده


داشتم تحقیقی می کردم که به نکته ای خوردم و نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و این جا ننویسمش.

کتاب «در کافه ی جوانی گم شده» نوشته ی «پاتریک مودیانو»ی بدبخت، ترجمه ی خیلی بدی داره. طوری که اگه کسی مودیانو نشناسه، دیگه رغبت نمی کنه کتابی از این نویسنده بخونه.

با علم به این نکته، کتاب رو ورق می زدم تا چند تا سوتی ویرایشی پیدا کنم و تحقیقاتم تکمیل شه که یهو برق از کله م پرید. شمام بخونین تا برق از کله تون بپره:

«در هر بیداری ِ میان خرناسی، پکی به سیگارش می زد و دود را می بلعید. اما، صبح که بیدار می شد هیچ چیز را به خاطر نمی آورد و به یقین مسلم قسم می خورد که همه در اشتباهند. چرا که او هفت خواب رستم را هم دیده بود.» ص 84

نمی دونم منظور استاد هفت خوان رستم بوده (که البته ربطی به این متن نداره) یا خواب دیدن هفت پادشاه؟؟؟

۱۱ نظر:

میلاد ظریف گفت...

آره واقعن ترجمه بدي داره اين كتاب

Unknown گفت...

این جا بحث دیگه از حد ترجمه ی خوب یا بد فراتر می ره. به ترجمه های بد که عادت کردیم این روزا. ولی این عبارت دیگه از بدی ترجمه نیست، نمی دونم از چی می تونه باشه...

میلاد ظریف گفت...

بی دقتی و چند بی دیگر
دارم واسه بار دوم قصر به قصر رو می‌خونم خدا بیامرزه سلین و مترجم کاربلد ما مهدی سحابی. خدا بیامرزش...
راستی خانم نوروزی گرامی من همچنان منتظر ترجمه‌ای کتابی، تک داستانی، نوشته‌ای چیزی از این آقای کولارت هستم. امیدوارم حتا برای یک بار هم که شده در لذت خواندن نوشته‌ای از ایشان ما را هم شریک کنید.

Unknown گفت...

واقعا خدا بیامرزه سحابی و سید حسینی رو

درباره ی ون کولارت هم باید بگم اگه فقط چند ماه صبر کنین، دو سه تا رمان و به خصوص کار آخرش رو می تونین به فارسی بخونین.

Unknown گفت...

:)
يعني ناشر حتا يه ويراستار نداشته كه اين ترجمه داغون رو بريزه تو سطل آشغال؟

مسعود گفت...

راستش آن قدر ترجمه ی بد این اواخر خوانده ام که با ترس و لرز سراغ این ترجمه های تازه و نویسنده های ناشناس می روم که یک وقت به کل زده نشوم.
ولی این یکی که شما گفتید واقعا از نشری مثل افق دور از انتظار بود...
در مورد کولارت هم کشش ها که خیلی خوب بود، پس منتظر کارهای بعدی اش هم می مانیم.

سمیه گفت...

آقا مجتبا، برای این که مطمئن بشم، شناسنامه ی کتاب رو نگاه کردم و دیدم آقایون اون قدر اعتماد به نفس دارن که ویرایش رو لازم نمی دونن.
آقا مسعود، متاسفانه دیگه نمی شه فقط به اسم نشر اعتماد کرد. باید چند صفحه از کار رو تو همون کتاب فروشی ورق بزنیم، بعد بخریم...
در ضمن خوشحالم که از کشش ها خوشتون اومده و خوشحالم که منتظر کارهای بعدیش هستین.

علی رشوند گفت...

سلام
ترجمه های وفادار کم است امیدکه با مترجمین جوان این بخش ادبیات لنگ نزند

Unknown گفت...

آقای رشوند، مشکل ما قبل از ترجمه ی وفادار، ترجمه ایست که بشود خواند. یعنی در حال حاضر بیشتر متن ها را نمی شود حتا از رویشان خواند...
و اما درباره ی مترجمین جوان باید بگویم چیزی از باتجربه ها کم ندارند و حتا گاه پهلو به پهلوی قدیمی ها راه می روند. این که مترجم کتابی حتمن سن و سال دار باشد، دلیلی بر لنگ نزدن ادبیات خارجی نیست.

محمد امین عابدین گفت...

ترجمه بد از یک نویسنده خوب که توسط یک ناشر معتبر به خوردت داده می شود از همه چیز رقت انگیز تر است ...

Unknown گفت...

حق با شماست آقای عابدین. ترجمه ی بد، چه از ناشر بد، چه از ناشر خوب، چه از نویسنده ی بد، چه از نویسنده ی خوب، کلا چیز جالبی نیست. حال آدم را می گیرد...