۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

فــریادها

می دونم پستم به حال و هوای امروز ربطی نداره. یوسا نوبل گرفته؛ هم خودش با شنیدن این خبر غش کرده و حالش بد شده، هم اونایی که دوسش دارن و با نوشته هاش حال می کنن، هم عبدالله کوثری و ناشرش، هم... خوش به حالش. بالاخره آکادمی نوبل دست از سر هم ج..ن..س.. بازها و آفریقایی ها و چه می دونم پیرزن های نود ساله برداشت و جاییزه شو داد دستِ یه نویسنده که هم می شناسیمش، هم دستِ کم اسمشو شنیدیم و می تونیم تلفظ کنیم...

ولی من می خوام وسط این سر و صدایی که بلند شده و همه از هم می پرسن یوسا خوندی یا نه، یه کتاب خوب بهتون معرفی کنم. اولین بار موقعی این کتاب رو خوندم که برای بررسی داده بودن دستِ یکی از آشناها و آشنای مورد نظر کتاب رو گذاشته بود یه کناری. منم که فضول... از اسم کتاب خوشم اومد و بازش کردم و یه تِک خوندمش. نمی دونستم کار تایید می شه یا نه. کمی بعد فهمیدم رفته ارشاد و ... حالا کتاب در اومده.

«فریادها» رمانیه درباره ی جنگ. با جمله های کوتاه کوتاه، ریتم تندی گرفته. تغییر راوی ها تنوع بالایی بهش داده. رفت و برگشت ها بین شخصیت ها و زمان ها و مکان ها، نفس خواننده رو بند میاره. عذاب وجدان اونی که به بهونه ی مجروح شدن داره جبهه رو می پیچونه، خیلی خوب روایت شده و از همه مهم تر این که حجم رمان کمه و یکی دو ساعته می شه تمومش کرد.

نویسنده ی این کتاب «لوران گوده» ست، حسین سلیمانی نژاد ترجمه ش کرده و نشر چشمه درش آورده.

پی نوشت 1: قابل توجه اونایی که فکر می کنن ادبیات فرانسه تموم شده.

پی نوشت 2: عجب کاشته ای زد این دنی آلوز...

پی نوشت 3: سومین خداحافظی کریم باقری با کوله باری از سه تا گل با شکوه هرچه تمام تر برگزار شد :)

۱۱ نظر:

مسعود گفت...

اون روزی توی چشمه بین این و ترانه برف خاموش مردد مونده بودم... آخر سر ترانه برف خاموش رو خریدم، اگه یکی دو روز زودتر این پست رو نوشته بودید یک نفر رو از موندن سر دوراهی انتخاب کتاب نجات داده بودید! ;-)

Unknown گفت...

من هنوز ترانه برف خاموش رو نخوندم، ولی تعریفشو خیلی شنیدم.
شمام خیلی راحت می تونستین هر دوشو بخرین و سر دوراهی نمونین :دی
البته هنوزم دیر نشده...

مسعود گفت...

اون موقع اتفاقی گذارم به چشمه افتاده بود و جیب مبارک اجازه ی خرید هر دو تا را نمی‏داد... اون یکی کار لوران گوده، الدورادو هم قابل پیشنهاده یا نه؟

میلاد ظریف گفت...

صد البته نمونه کولارت‌ي نشان داد كه ادبيات فرانسه نمرده... نشر چشمه واقعن تو زمينه ترجمه سنگ تموم گذاشته مثل نشر ماهي مثل نشر نيلا مثل نشر افق ( البته چند تا كار افتضاح ترجمه داره كه شما بهتر مي‌دونيد )
آقاي سليماني نژاد دست شما درد نكند
ممنون كه دقت به خرج مي‌دهيد

Unknown گفت...

آقا مسعود، الدورادو هم خیلی کار خوبیه و خیلی خوب بحث مهاجرتهای غیر قانونی رو روایت کرده. ولی من شخصا رمانهایی که جنک رو با شیوه ای متفاوت روایت می کنن، خیلی دوست دارم.
آقای ظریف، امیدوارم کارهای افتضاح همه ی نشرها روز به روز کمتر شه.

مجتبی گفت...

من هم در مورد یوسا موافقم که بالاخراین هیئت نوبل یه آدم درست حسابی انتخاب کرد ولی مثل اینکه کلاً امسال هیئت نوبل عقل اومدن جایزه ی صلح رو هم به شائوبو ی چینی دادن

Unknown گفت...

موافقم آقا مجتبی. امسال گویا چیزی تو سرشون خورده...

ناشناس گفت...

سلام خانم نوروزی
من سلیقه ی شما رو جدا قبول دارم ولی این کتاب فریادها (مجبور شدم بنویسم کتاب چون به نظر من اصلا رمان نیست) خیلی بد بود. اصلا چی بود این؟ نه قصه ای نه هیجانی نه چیزی که آدمو درگیر کنه...
با این کتاب دیگه مطمئن شدم ادبیات فرانسه مرده. فاتحه...
نشر چشمه چرا اینجوری شده؟
بازم برامون سلین ترجمه کنین. منتظریم

Unknown گفت...

آقا یا خانم ناشناس
هرکس یه نظر و یه سلیقه ای داره
ولی اگر به نظر شما این کتاب، رمان نیست، میتونید نظرتون رو مکتوب بنویسید...
نشر چشمه هم داره کارش رو پیش میبره و منظورتون رو نمی فهمم از این که چرا این جوری شده...
درباره ی سلین هم باید بگم، دارم این کار رو انجام می دم. ولی خب حجم رمان خیلی بالاست، و متن هم سخت. به هر حال تلاش خودمو می کنم.
ممنون از نظرتون

ناشناس گفت...

راستش خانم نوروزی به نظرم رمان تعریف داره. بیماری ای که الان ادبیات ما دچارش شده(دارم راجع به ادبیات وطنی حرف می زنم) اینه که هر نوشتاری به اسم رمان چاپ می شه و خواننده ی نوپا رو دچار کج فهمی می کنه. واقعا بیشتر آثاری که این روزها چاپ می شن رمان نیستن. نه پلات دارن و نه شخصیت. دلیل این که گفتم چرا چشمه اینجوری شده اینه که توی ادبیات فرنگی هم می ره جرجیس ها رو پیدا می کنه. من لوران گوده و کولارت رو توی ویکیپدیا سرچ کردم. راجع بهشون فقط دو خط مطلب نوشته. آقای فلانی و فلانی نویسنده ی فرانسوی هستن و اینم کاراشون. حتا توی ویکی فرانسوی هم تحویل گرفته نشدن. آثارشون حتا لینک هم ندارن. دریغ از یه خط. به نظر شمااین چی رو نشون می ده؟ اینا نویسنده های مهمی نیستن. وقتی کاراشون به انگلیسی هم ترجمه نشده چرا باید به فارسی ترجمه بشن؟ اونم وقتی که صدها نویسنده ی مهم تر اینا تو ایران ناشناخته ن؟ حرف من این بود. یعنی وقتی هنوز سلین ترجمه نشده داریم...
راستی چرا کسی هولبک ترجمه نمی کنه؟

Unknown گفت...

من اصلن منتقد نیستم و نویسنده هم نیستم و در زمینه ی ادبیات وطنی هم نه تخصص دارم و نه به خودم اجازه می دم به این راحتی درباره ی پلات و شخصیت رمان های جدید صحبت کنم... چون خودم رو در این حد نمی بینم، به همین دلیل نمی تونم درباره ی بخش اول صحبت شما نظر بدم.
درباره ی گوده و ون کولارت باید بگم نظر خیلی دیگه از خواننده ها این نبوده و قطعن نشر چشمه هم به بازخورد خواننده ها نگاه می کنه و ون کولارت بین خواننده ها خیلی خیلی طرفدار داشته. تکلیف نویسنده ها رو خواننده ها مشخص می کنن، اگه گوده بین اونها طرفدار نداشته باشه، اصلن اصراری بر انتشارشون نیست. بنابراین زمان معلوم می کنه که این نویسنده تو ایران طرفدار داره یا نه. و به نظر من ویکی پدیا و این جور سایت ها نمی تونن دلیلی باشن که نویسنده تو ایران ممکنه اقبال داشته باشه یا نه. یه نگاهی به این نویسنده های نوبل برده بندازین... تو سایت ها پره از اسم لسینگ و یلینک و اینا...
در ضمن، ما به مترجم ها نمی گیم چی ترجمه کنن. اگر کسی تشخیص بده این نویسنده ای که شما می گین، مورد توجهه، ترجمه می کنه و میاره دفتر نشر و بعد از خوندن و بررسی، در صورت داشتن استانداردهای لازم، منتشر می شه. جواب این سوال به سلیقه ی مترجم ها بر می گرده.